سلام من عاشق زایون ویلیامسون بازیکن نیواورلانز شدم چقدر بازیکن خفنیه کاش پول داشتم کفشی که ازش تو ُفروشگاه کفش فنزو استایل گذاشتن رو میخریدم داستان عشق زنی به زایون ویلیامسون یکبار در شهر پرانرژی تهران، دو دختر جوان ایرانی به نام‌های یاسمین و لیلا زندگی می‌کردند آنها دوستان صمیمی بودند که عاشق بسکتبال بودند هر هفته، آنها با دوستان خود جمع می‌شدند تا بازی‌های NBA را تماشا کنند و درباره بازیکنان مورد علاقه‌شان صحبت کنند یک شب سرنوشت‌ساز، در حالی که آنها در اتاق پذیرایی خانه‌شان نشسته بودند، یک بازی بین تیم پلیکانز نیواورلئانز و لیکرز لس آنجلس توجه آنها را به خود جلب کرد نوآور جوان پلیکانز، زایون ویلیامسون، با حرکات قدرتمند و استعداد شگفت‌انگیزش در خبرها به سرعت شهرت یافت یاسمین و لیلا به سرعت توسط استعداد و جذابیت وی فتنه شدند از آن لحظه به بعد، زایون ویلیامسون مرکز گفتگوهایشان شد آنها ساعت‌ها در مورد مهارت‌های تاثیرگذارش، شخصیت متواضعش و تأثیرش بر بازی ص
سارا روزی در شهر کوچکی به نام ویلوود، یک جرم عجیب و غیرقابل توصیف رخ داد یک زن جوان به نام سارا به طرز مرموزی به قتل رسید این جرم شوک بزرگی برای اهالی شهر بود، زیرا ویلوود یک شهر آرام و بدون جرم بود پلیس شهر در کمتر از 24 ساعت پس از رخ دادن جرم، به محل حادثه رسید آنها شروع به بررسی جسد سارا کردند و متوجه شدند که او به طرز وحشیانه‌ای به قتل رسیده است هیچ اثر انگشت یا DNA از قاتل پیدا نشد و هیچ شاهدی هم در مورد این جرم وجود نداشت کارآگاه جوانی به نام مایکل هارپر به عنوان مسئول این پرونده تعیین شد او با دقت بالا به محل جرم رفت و تمام جزئیات را بررسی کرد او به دنبال هر گونه اثری از قاتل بود، اما هیچ چیزی پیدا نکرد مایکل تصمیم گرفت با اهالی شهر صحبت کند و شواهد و اطلاعات جدیدی را جمع آوری کند او با افراد مختلفی صحبت کرد، از همسایه‌های سارا تا دوستان و آشنایان او اما هیچ کس هیچ چیز مشکوکی را ندیده یا شنیده بود در حین تحقیقات، مایکل به یک شخص عجیب و غریب به نام جکسون رسید جکسون یک مرد
آخرین جستجو ها